به عشق اسرائیل، با پول ایران، به کام یک مورخ (2)
عشق لوی به صهیون
به سه دلیل می توان به این مهم پی برد.لوی مکرراً در اظهارات خود به اسرائیل عشق ورزیده است، به گونه ای که برای همه چنین اصلی آشکار بوده آن چنانکه عزری می گوید:
در مورد شادروان دکتر لوی تنها می توانم بگویم که او یک صهیونیست به جهان آمد، مانند یک صهیونیست زندگی کرد و روز چهاردهم دسامبر 1984 به نام یک صهیونیست چشم از جهان فروبست و پیرو خواسته اش در اورشلیم دوست داشتنی اش، به خاکش سپردند.(1)
و یا فرزندانش اذعان می کنند:
عشق لوی به اسرائیل آتشین بود یا او فدائی اسرائیل بود(2)
یا در جای دیگر از او به عنوان «یک صهیونیست دو آتشه» و به عنوان «نایب السلطنه ی فلسطین» یاد می کنند(3). لوی در جایی می گوید:
غذای روحی من ایمان به ملت اسرائیل و پیروزی نهضت صهیونیسم در تشکیل کشور اسرائیل بود(4)
و تأکید می کند:
من بزرگ ترین وظیفه ی ملی و مذهبی هر فرد یهودی را صهیونیست بودن او می دانم، صهیونیستی که نه فقط خواسته و آرزویش ترقی اسرائیل باشد، بلکه عملاً برای این ترقی بکوشد، ولو آنکه در این کوشش همیشه توفیق رفیق او نباشد... به امید آن روز که همه ی یهودیان در سرزمین اجدادی خود زندگی کنند.(5)
در آثار به جای مانده از لوی، صهیونیست بودن و یا اعتقاد وی به آن، کاملاً مشهود است. ازجمله در مقاله ی تاریخ پردازی صهیونی، مصادیق مشخصی از اعتقاد او به صهیونیسم در 3جلد کتابش ذکر شده است؛ همچون فصل شش از کتاب اول:
کشور اسرائیل دارای موقعیت عجیب و مخصوصی است که کمتر نظیر آن را در سایر نقاط جهان می توان یافت.(6)
و یا در جای دیگر جانبداری او از موضع ایران دوره ی پهلوی(7) در خصوص شناسایی اسرائیل را بدین شرح می خوانیم:
ایران در ماه مارچ 1949، نماینده ای را ظاهراً به عنوان مسئول رسیدگی ادعاهای ملکی اتباع ایرانی در فلسطین، به اسرائیل گسیل داشت و پس از یک سال در مارچ 1950اسرائیل را به صورت دو فاکتو defacto شناخت و نماینده ای به اسرائیل اعزام داشت. اما با اعزام هیأت نمایندگی اسرائیل به ایران موافقت نکرد. در جولای 1951، دکتر محمد مصدق نخست وزیر به امید جلب پشتیبانی کشورهای عرب در نهضت ملی کردن صنعت نفت، نماینده ی ایران را از اسرائیل بازخواند و با این کار مذهبیون داخلی را که در آن زمان در میدان آزاد سیاست به همراه سایر اقشار و طبقات از بازیگران سیاسی بودند، خشنود کرد. اما ناامیدی ایران از پشتیبانی ممالک عرب در مبارزه با انگلستان، پیروزی اسرائیل در صحرای سینا در سال 1956و به خصوص فعالیت های ضد ایرانی مصر در خلیج فارس، ایران را واداشت تا در مورد روابط خود با اسرائیل تجدید نظر کند. با تمام این احوال با اینکه شاه تمام قدرت را در دست داشت، ایران از بیم ممالک عرب، از برقراری روابط سیاسی اجتناب کرد و در سال 1958 از طریق سفارت سوئیس، حافظ منافع خود در اسرائیل شد.(8)
لوی به غیر از خاطرات خود که در چهار سال باقی مانده ی عمرش به نگارش درآمده و صریحاً در آنجا از صهیونیسم حمایت کرده، کتابی قبل از انقلاب به نام «احکام و مقررات حضرت موسی علیه السلام» نیز دارد و در فصل های مختلف کتاب فرصتی را نیز ایجاد کرده تا رسالت خود در باب شناخت صهیونیسم را به انجام رساند، حتی اگر عنوان کتاب ربطی به این موضوع نداشته باشد.
در یکی از فصل های کتاب با عنوان عقاید و افکار نهضت های مختلفی که در بین یهودیان وجود دارد، به صهیونیسم می پردازد و در توجیه ضرورت تحقق ایده ی صهیونیسم از نگاه تئودر هرتصل پس از واقعه ی یهودستیزانه ی دریفوس در فرانسه، تنها راه علاج مؤثر [را]، ایجاد یک ملیت یهود زنده در کشور اجدادی (9) می داند و توضیح می دهد که دکتر هرتصل به این دلیل اسرائیل را مد نظر داشت که تورات و انبیای اسرائیل، وعده ی رجعت ملت اسرائیل را به آن سرزمین داده بودند(10) و ادامه با گستاخی تمام ادامه می دهد که این یهودیان بودند که با سفر به اسرائیل شروع به مبارزه با امراض و توجه به بیماران بدون فرق، نژاد و مذهب نمودند تا به اندازه ای که جمعیت عرب به سرعت رو به ازدیاد رفت.(11)
در واقع جناب آقای لوی، ریشه ی جمعیت زیاد اعراب در فلسطین را در خدمات ارزنده ی یهودیان می داند و شاید همین خدمات، آنها را بعداً مجبور به این کرده است که جمعیتی را که خود موجب افزایش آن بودند، با کشتار و اخراج از فلسطین برانند یا محو نمایند تا یهود در ذیل پرچم صهیونیسم در سرزمین موعودش آسوده بزید.
عملکرد لوی مهم ترین دلیل برای اثبات صهیونیست بودن وی می باشد و آن هم از چند جهت:
الف. فعالیت در انجمن صیونیت و تشکل های همسو با آن. پس از تأسیس انجمن تقویت زبان عبری به دنبال صدور اعلامیه بالفور و تبدیل آن به انجمن صیونیت، لوی در سال 1919به دعوت عزیزاله نعیم راب تهران، وارد انجمن می شود و آن گونه که اذعان می کند، بستگی به انجمن صیونیت، زندگانی آتی اش را تعیین کرد و دلبستگی اش به سرزمین ایسرائل را ده چندان کرد.(12)
پیوستن لوی به انجمن صیونیت در سن 22 سالگی(13) و فعالیت وی تا پاسی از نیمه شب(14) پس از یک فعالیت سخت روزانه، از عشق و علاقه ی وافر لوی به صهیونیسم حکایت دارد. وی در جایی نتیجه ی این تلاش را این گونه بیان می کند:
تشکیلاتی که بعد از جنگ بین الملل اول در ایران بنا نهادیم، زیر نام انجمن صیونیت به سرعت رو به رشد و گسترش نهاد و در شهرهای ایران دارای 18شعبه شد و با کنگره ی جهانی که هر دو سال یک بار تشکیل می گردید، ارتباط برقرار نمود.(15)
لوی حتی در شانزدهمین کنگره ی جهانی صهیونیسم در زوریخ نیز شرکت کرد و آن را یکی از عالی ترین خاطرات زندگی اش می دانست(16) و خاطر نشان می کرد که کنگره ی صهیونیست، دید وسیع زیبای دیگری از یهودیت به من بخشید. من در آنجا عظمت یهودیت را به چشم می دیدم.(17) وی در این کنگره بود که با افرادی همچون وایزمن، سوکولو، شارت، اینشتین و دیگر سران صهیونیسم آشنا شد و با آنها گفتگو کرد.(18)
ظاهراً پس از روی کار آمدن رضاخان فعالیت انجمن صیونیت به حالت تعلیق در می آید ولی لوی همچنان به فعالیت های فردی خود با همان هدف ادامه می دهد به گونه ای که شرکت در کنگره ی صهیونیست ها در همین زمان اتفاق افتاده است.
لوی در عین مخالفت حکومت با تأسیس انجمن های سیاسی و فرهنگی، اقدام به تأسیس یکی از اولین مدارس یهودی به نام کوروش نمود و حتی در این مسیر ظاهراً مخالفت نماینده ی وقت یهودیان در مجلس - لقمان نهورای - را نیز به جان خرید و همین مخالفت منجر به بسته شدن مدرسه ی کوروش گردید.(19) چرا که نهورای دریافته بود که لوی از این مدرسه به عنوان پوششی برای فعالیت های صهیونیستی استفاده می کند.(20)
اگر چه لوی به خاطر این مدرسه تحت تعقیب و فشار قرار می گیرد، ولی به هر ترتیب با رایزنی های متعدد نه تنها خود را تبرئه، بلکه اقدام به بازگشایی مدرسه و حتی نوسازی بنای آن نیز می کند.
پس از سقوط رضاشاه و همزمان با سفر لوی به فلسطین اشغالی، در بازگشت بن زوی دومین رئیس جمهور اسرائیل از لوی که با او رفاقت داشت، خواهش می کند که انجمن صیونیت را دوباره احیا کند و در مهاجرت یهودیان ایرانی به اسرائیل، اقدام جدی به عمل آورد.(21) لوی نیز در این خصوص اذعان می کند که توصیه ی بن زوی را از جان و دل پذیرفتم.(22)
در کتاب سازمان های صهیونیستی در ایران(23) ضمن تشریح فعالیت های انجمن صیونیت از قول لوی بیان می شود که حتی در میان زنان نیز شعبه ی انجمن صیونیت با هدایت و رهبری حاجیه خانم صنوبر، عیال عزرا یعقوب(24) نیز راه اندازی شده بود و همان گونه که پیش تر اشاره شد، این خانم مادر بزرگ لوی است یا به عبارتی مادر مادر لوی.
البته لوی در همین زمان نیز مخالفت هایی را حتی از میان یهودیان به ویژه نماینده ی یهودیان در مجلس دریافت می کند. مراد اریه، در نزد لوی مردی بود که سواد درست حسابی نداشت... و بنا به مصالح فردی با صهیونیسم و فعالیت آن در ایران سخت مخالف بود.(25)
جالب اینجاست که مئیر عزری نیز در خاطرات خود به صراحت اعتراف می کند که در انتخابات مجلس از کاندیدای رقیب اریه یا همان جمشید کشفی حمایت کرده است. چرا که اریه نماینده ی یهودیان در مجلس، ظاهراً با صهیونیسم مخالف بود.
عزری به عنوان اولین سفیر دولت صهیونیستی در ایران، نحوه ی برخورد اولیه خود با اریه را این چنین توصیف می نماید:
در یکی از روزهای سال 1958 که تازه به ایران رسیده بودم، برای دیدار مراد اریه نماینده ی ایرانیان یهودی در پارلمان ایران رفتم. شنیده بودم اریه بازرگانی نامی و روشن اندیش است که با هنر خوش رفتاری، توانسته دوستان زیادی گرد آورد. در سالن بزرگ آراسته ای ده تا دوازده تن چشم به راه دیدار نشسته بودند. پیش از آمدنم اریه را از دیداری که با وی خواهم داشت آگاه نکرده بودم. اندیشیدم شاید نیازی به این آگاهی نباشد. به هر روی اریه مرا به دفتر خود خواند، از رفتار سرد وی یکه خوردم. پس از اینکه خود را به وی شناساندم و از برنامه هایم آگاهش کردم، بر سردی رفتار افزود و گفت: در ایران جایی برای جنبش صهیونیستی یا منافع اسرائیل نمی شناسم. تحت توجهات اعلی حضرت همایونی، یهودیان این کشور از تساوی حقوقی با دیگران برخوردارند، لذا احتیاجی به مأمور اسرائیل در این کشور نداریم. از شیوه ی برخورد و چگونگی گفتار اریه شگفت زده شده بودم...(26)
گویا اریه چنین برخوردی را نیز در همین سطح با لوی داشته است و او را به عنوان یک صهیونیست از کارگزاران پوشالی اسرائیل خطاب می کند که برای صهیونیست ها [از ایران] پول خارج می کند.(27)
در جای دیگر به نقل از اسناد ساواک ذکر شده است که اریه از آژانس یهود و عوامل اسرائیل حرف شنوی ندارد و معتقد است که آژانس یهود نمی تواند در کلیه ی شئون و خواسته های انجمن کلیمی ایران دخالت کند و به همین دلیل عوامل اسرائیل کوشش کردند که وی در انتخابات مجلس برگزیده نشود.(28)
عزری در این مورد می گوید: پیرو دیدارها و رایزنی هایی که با چندی از بزرگان انجمن یهودیان ایران انجام دادم، دریافتم که اریه از پشتیبانی چندانی برخوردار نیست.(29) می اندیشیدم نماینده ی ایرانیان یهودی در پارلمان این کشور باید به گونه ای رفتار کند که هرگز آینده ی برادران هم کیشش را نادیده نگیرد و همواره به برادری دو ملت[!] بیندیشد. آن گونه که من دریافتم، اریه بیشتر به بهره های خودش می اندیشید.(30)
و بدین ترتیب سفیر اسرائیل در ایران به عمر شانزده ساله ی رئیس انجمن کلیمیان ایران و نماینده ی یهودیان در مجلس شورای ملی، خاتمه داد.
لوی همچنین معتقد است که اریه و دکتر لقمان، بر سر به دست آوردن مقام وکالت در مجلس شورای ملی، باعث شدند که آثار به جای مانده از حق مالکیت یهود در منطقه ی گیلعاد یا گیلیارد (که لوی بسیار به آن توجه داشت) از میان برود.(31)
اگر چه نمی توان نحوه ی عملکرد اریه را به حساب ضد صهیونیست بودن او گذاشت چرا که در بعضی از اسناد ساواک(32) به همسویی وی با صهیونیسم اشاره شده است، ولی باید اولاً دلیل اصلی این اختلاف نظر تحقیق شود و ثانیاً از اختلافات درون گروهی میان یهودیان، به سادگی گذر نکرد. به هر حال مخالفت صریح اریه با تشکیل دوباره ی انجمن صیونیت توسط لوی با این پیغام که اگر انجمن را فوراً منحل نکند، مراتب را به اداره ی سیاسی خبر می دهد(33)، به جایی نرسید و لوی با وجود این تهدیدات و حتی مواجه شدن با اداره ی سیاسی به کار خود ادامه داد و در ادامه نیز به قول خود توطئه ی اریه در قبال دکتر گلدبرگ نماینده ی سوخنوت یا آژانس یهود را نیز خنثی می کند(34) و مایه ی قوام فعالیت های صهیونیستی در ایران می شود.
لوی همچنین اعتراف می کند که کلوپ فرهنگی سینا را که بعداً به قمارخانه تبدیل شد(35)، تأسیس کرده است و یا در راه اندازی کلوپ وایزمن به منظور جلوگیری از گرایش جوانان یهودی به سایر ادیان(36) و مسلک ها، نقش داشته در حالی که اسناد ساواک حاکی از آن است که همین کلوپ که با همین اسم در فلسطین اشغالی نیز وجود دارد به دنبال تبلیغات و انتشارات اسرائیل در تهران است و نشریه ای تحت عنوان جهان یهود(37) دارد.
ب. سفرهای لوی به فلسطین اشغالی، به عنوان سرزمینی که موعود می خواندش، بسیار زیاد و خارج از حد تصور است. او تا قبل از تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948، قبل از زمانی که ماشین و یا هواپیما مسافرت ها را تسهیل کند و در بدترین شرایط، 20 بار راه فلسطین را برای زیارت اورشلیم طی کرده است(38) که اولین آن در سن سی و سه سالگی بوده است. لوی در اظهار احساس خود در اولین سفر می نویسد:
هر چه به سوی شهر داود، شهر معبد، شهر خدا نزدیک تر می شدم، شور و هیجان من بیشتر می شد. دیگر احساس خستگی نمی کردم رنج سفر از وجودم رفته بود. در عوض موج شادی در سراپای وجودم به حرکت درآمده بود. نیمه های شب بود که اتوبوس ما وارد اورشلیم شد. قلبم می تپید. در تاریکی شب، ستاره های زیبای آسمان را می دیدم که همه جا را روشن کرده بودند. هیجان زده شده بودم. چشمانم تر شد. این اولین مسافرت من به این شهر گرامی بود، سی و سه سال از عمرم می گذشت.(39)
سفرهای لوی به اسرائیل که بنابر ادعاهای خودش ماه ها طول می کشید(40)، رنج های جسمی فراوانی برای وی در برداشت به گونه ای که در بعضی از آنها تا سر حد از دست دادن جان خود نیز بیش می رفت.(41) ولی عشق لوی در دیدار این سرزمین آن قدر زیاد بود که همه ی آنها را به جان می خرید و حتی معتقد بود که عشق دیدار اوروشلیم، برای پدرش نیز شفا حاصل کرد.(42)
لوی در سال 1973به مناسبت بیست و پنجمین سالروز تأسیس رژیم صهیونیستی در جشنی که به همین مناسبت برگزار شد، شرکت جست. او ناگزیری خود برای شرکت در این جشن را این گونه توصیف می کند:
من که از ایام جوانی دلم در گرو عشق به این سرزمین بود، نمی توانستم تماشاگر شور و شکوه این جشن نباشم این بود که برای چندین بار به آن دیار سفر کردم.(43)
و در ادامه به هنگام مشاهده ی مراسم می گوید:
رژه ی ارتش اسرائیل قلب های ما را می لرزاند و اشک به چشمانمان می آورد.(44)
لوی در یکی از سفرهای خود به اسرائیل به ماجرایی که باعث فضاحت پهلوی اول نیز شد، اشاره می کند. این جریان مربوط به حضور غیر رسمی همسر دوم رضا شاه در اسرائیل در یک مراسم آن هم در یک آبادی یهودی نشین به نام پتح تیکوا بود که پس از علنی شدن، توسط سران اسرائیل تکذیب شد.(45)
ج. خرید زمین و احداث خانه در فلسطین اشغالی از جمله اقدامات کاملاً صهیونیستی لوی بود که به عشق اسکان در اسرائیل صورت می پذیرفت. اولین مورد از خرید زمین که در پتح تیکوا صورت گرفت، یک زمین به منظور کشت پرتغال بود.(46)
لوی پس از این خرید، در سفر به کشورهای اروپایی از جریان قیام در فلسطین، مطلع می شود و اینکه اوضاع کاملاً ناامن است و در مقابل این توصیه قرار می گیرد که حتماً زمین هایش را بفروشد ولی وی در جواب می گوید:
انتظار داری برای استقلال ایسرائل فرش قرمز جلو پای من و تو پهن کنند! این وقایعی که می بینی همه نشانه ی آن است که ما داریم به سرعت به سوی استقلال ایسرائل می رویم.(47)
و بدین ترتیب با فروش زمین مخالفت می کند و در حالی که به گشت و گذار در کشوری دیگر می پردازد، حاضر می شود که فرشی از خون پهن شود تا حضوری غاصبانه به نام استقلال در فلسطین، مشروعیت یابد.
لوی همچنین در سال 1933اقدام به خرید زمینی جهت احداث خانه برای اسکان خانواده ی خود در فلسطین کرد. در مقابل، بعضی از دوستان او به وی خاطر نشان کردند که مغبون شده است و او در جواب می گفت: چه چیز را مغبون شده ام؟ می گفتند زمین را و من جوابشان می دادم که من زمین نخریده ام، وطن خریده ام... و به خوبی حس می کنم که وطن اصلی ما نه می تواند ایران باشد و نه امریکا. میهن واقعی ما ایسرائل است.(48)
لوی با این همه ژست صهیونیستی خود دائم به این نکته اشاره می کند که بابت ساخت این خانه بیش از 60 هزار تومان در آن زمان مقروض شده است.(49) و اینها همه در حالی نقل می شود که بسیاری از محققین، اکنون به این نتیجه رسیده اند که میزان اراضی فروخته شده به یهودیان در فلسطین، با بالاترین برآورد اولاً فقط 3% بوده ثانیاً همان 3% نیز به طرق مختلف از طریق دلال های عرب غیر فلسطینی و با نیرنگ و خدعه و سندسازی صورت پذیرفته است.
لوی همچنین اقدام به احداث هتلی در فلسطین اشغالی می کند، آن هم به سفارش بن گوریون که خود داستان آن را این گونه بیان می کند:
در دیداری که با بن گوریون به عنوان نخست وزیر اسرائیل داشتم، او به من گفت: گوش کن خبیب(50)، می دانم که خودت چقدر این سرزمین اجدادی را دوست داری. از تو می خواهم که به فردای آن فکر کنی. شهر اورشلیم بزرگ خواهد شد، خیلی بزرگ تر از آنچه اکنون می بینی. از تمام کشورهای دنیا به دیدن آن می آیند. برای خود من اگر یک خیابان هم داشته باشیم که بالای آن بتوانیم پرچم اسرائیل بزنیم، کافی است. اما این چیزی نیست که مورد قبول مردم دنیا باشد، از همه ی کشورها و از همه ی ادیان به شهر اورشلیم خواهند آمد. در این شهر هتل به حد کافی نداریم، من از تو می خواهم که برای ساختن یک هتل درجه یک در این شهر اقدام کنی.
خواسته ی بن گوریون را از جان و دل شنیدم و همان جا تصمیم گرفتم به کمک فرزندانم به این کار اقدام کنم.(51)
برای هر خواننده ای ابتدا این سؤال پیش می آید که یک مورخ با این سوابق چگونه پیشنهاد ساخت یک هتل را می پذیرد و زمانی به این نکته به خوبی پی خواهیم برد که بدانیم حبیب لوی خود در تهران صاحب هتلی به نام کینگز به معنای شاهان بوده و نام هتل خود را در اورشلیم کینگ سولومون یعنی شاه سلیمان(52) گذاشته است. یعنی ضمن اینکه او اصالتاً مورخ نبوده است.
د. نقش لوی در مراقبت و سپس انتقال فرزندان تهران به فلسطین اشغالی کاملاً مشهود است. ضمن آنکه لوی سعی می کرد عده ی زیادی از یهودیان را در مسافرت و مهاجرت به فلسطین متقاعد نماید.
نگهداری و تحویل فرزندان تهران که فصلی از تاریخ یهود ایران را نیز به خود اختصاص داده است، با دستوری که طی یک تلگراف از سوی اسحاق بن زوی (دومین رئیس جمهور اسرائیل) صادر شده است، در سال 1942توسط لوی انجام می شود.(53)
لوی در جای دیگر باز با توصیه ی بن زوی مبنی بر اینکه یهودیان ایران هرچه سریع تر به فکر خودشان باشند و تا وقت دارند از آن مملکت بیرون بیایند، شروع به تبلیغ جهت مهاجرت یهودیان از ایران می کند(54) و همان گونه که گفته شد خود نیز مکرر اقدام به تحقق این کار می کرد ولی نهایتاً باز هم در اسرائیل به صورت کامل مستقر نشد. چرا؟
پی نوشت ها :
1. عزری، جلد دوم، ص 254 .
2. لوی، خاطرات، ص 10 .
3. همان، ص 141 .
4. همان، ص 198 .
5. همان، ص 201 .
6. پژوهه صهیونیت، ص 15 .
7. صراحت لوی در آثار بعد از انقلاب وی، در خصوص صهیونیسم و موضع جانبدارانه ی او از اسرائیل و صهیونیسم بیشتر است.
8. لوی، تاریخ جامع، ص 539-540 .
9. لوی، احکام و...، ص 15 .
10. همان، ص17 .
11. همان.
12. لوی، خاطرات، ص 63 .
13. همان، ص 64 .
14. همان.
15. همان، ص 198 .
16. همان، ص 97 .
17. همان.
18. همان.
19. همان، ص 109 .
20. همان.
21. همان، ص 146 .
22. همان.
23. این کتاب توسط مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی در سال 1381 منتشر شده است.
24. همان، ص 69 .
25. لوی، خاطرات، ص 146 .
26. عزری، ص 203 .
27. لوی، خاطرات، ص146 .
28. سازمان های صهیونیستی، ص 181 .
29. معلوم نیست چگونه بدون این پشتیبانی، 16 سال نماینده ی مجلس بوده است.
30. عزری، ص 204 .
31. لوی، تاریخ جامع، ص 530-531 .
32. به کتاب سازمان های یهودی و... مراجعه شود.
33. لوی، خاطرات...، ص 146.
34. همان، ص 148 .
35. همان، ص 158 .
36. همان، ص 168 .
37. سازمان های یهودی در... ص 358 .
38. لوی، خاطرات ...، ص 10 .
39. همان، ص 95 .
40. همان، ص 118 .
41. همان، ص 121 .
42. همان، ص 126 .
43. همان، ص 181 .
44. همان.
45. همان، ص 138 و 133 .
46. همان، ص 97 .
47. همان، ص 98 .
48. همان، ص 118 .
49. همان.
50. بن گوریون به رسم یهودیانی که از روسیه و اروپای شرقی آمده بودند، حرف ح را خ تلفظ می کرد. همان، ص 177 .
51. همان، ص 178 .
52. همان، ص 217 .
53. همان، ص 140 .
54. همان، ص 167 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}